۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

17ربیع الاول

* بهار در زمستان

نبض هستي مي‌طپد و طبيعت را به تولدي دوباره فرا مي‌خواند. زمين و زمان از خواب زمستاني بر‌مي‌خيزد و زندگي طراوتي دو چندان مي‌يابد. چه پايان خجسته‌اي است اين آخرین روزهاي زمستان كه جان و دل‌مان به ميهماني دو مولود ربيع الاول روشن مي‌شود و چه زيباست چراغاني آسمان‌ها به ميمنت طلوع نوراني دو خورشيد هدايت؛ يكي از افق مكه، يكي از افق مدينه.

* راز اين همزماني‌ها؟!

به راستي چه رازي است در اين تقارن‌ها و هم زماني‌ها؟ تقارن رحلت پيامبر رحمت (ص)با شهادت امام كرامت (ع)و هم زماني تولد بنيان‌گذار مكتب و رئيس مذهب؟! حتماً شما هم تصديق مي‌كنيد كه اين تقارن‌هاي معنادار ـ كه در تقويم تاريخ زندگي‌ما كم نيست ـ پيام‌هايي آموزنده دارد و خداي مهربان و حكيم را در اين گونه امور حكمت بالغه ای است كه بايد ما را به انديشيدن و آموختن وادارد. شما چه فكر مي‌كنيد؟! به نظر شما تقارن ولادت حضرت محمد(ص) و امام صادق(ع) با خود چه پيام‌هايي به همراه دارد؟ تأمل در اين آموزه‌ها را به خود شما وا مي‌گذاریم

* ستاره‌اي بدرخشيد و ماه مجلس شد

چشمان خسته و منتظر هستي روشن شد؛ سحرگاه جمعه 17 ربيع الاول عام الفيل ـ 570 ميلادي ـ رايحه بهشت سراسر مكه را فرا گرفته است، غلغله ای نه در مكه، كه در آسمان و زمين است. نوري از خانه اين مسافر آشناي ملكوت به آسمان مي‌تابد و هفت آسمان را روشن مي‌كند، ايوان كسري مي‌شکافد و چهارده کنگره آن فرو مي‌ريزد، درياچه ساوه مي‌خشكد، آتشكده‌ فارس به خاموشي مي‌گرايد. آمنه؛ آن بانوي بهشتي كه داغدار رحلت همسري مهربان است با صداي آرام‌بخش نوزادش آرام مي‌گيرد.

خداي من! اين يتيم او است كه دستانش را بر زمين نهاده و سر به آسمان برداشته و سرود توحيد را چنين مي‌سرايد:

«الله اكبر و الحمدلله كثیرا و سبحان الله بکره و اصيلاً»

در هفتمين روز ولادتش، بزرگ مكه و عبد صالح خدا عبدالمطلب نوه‌ عزيزش را «محمد» نام نهاد. اين نام بي‌سابقه و بديع بود. احمد و مصطفي نام‌هاي آسماني او براي پيروان اديان توحيدي آشنا بود. محمد كه بعدها ابوالقاسم كنيه او شد؛ رشد و باليدن را آغاز كرد. چهل سال، يك اربعين تمام را به خود ديد، چهل سالي كه در شش سالگي داغ مادر را ديد و در هشت سالگي به سوگ عبدالمطلب مهربان نشست. چهل سالي كه پنج سال اول آن را در كنار دايه‌اي دلسوز به نام حليمه سعديه در هواي پاك صحرا گذراند. چهل سالي كه در كاروان‌هاي تجاري با عمويش ابوطالب و براي خديجه‌ بزرگ به شهرهاي مختلف رفت. چهل‌سالي كه فاطمه بنت اسد؛ مادر علي(ع) مانند مادري مهربان از او مراقبت كرد. چهل سالي كه حتي يك نقطه ضعف در زندگي زلال او يافت نشد تا آنجا كه همگان او را «محمد امين» ناميدند. چهل سال كه در جنگ‌هاي «فجّار» و در كناره آن نظاره‌گر جهل جاهلان بود و از هر فرصتي، براي گفتگو با خداي يگانه بهره مي‌برد، چهل سالي كه بيست و سه سالگي‌اش فصل ديگري را در زندگي‌اش رقم زد و خديجه‌ به خواستگاري او آمد، دوره‌اي طولاني كه روح و جسم و جان آن دُر‌دانه خدا براي پذيرش رسالتي سنگين آماده شد و سرانجام در 27 رجب سال 610 ميلادي، بزرگترين حادثه تاريخ بشر ـ بعثت ـ اتفاق افتاد. چهل سال كه با سيزده سال ديگر و ده سال آخر، عمر شصت و سه ساله‌ بهترين بنده‌ خدا را رقم زد. در این بيست و سه سال اولين حكومت توحيدي به دست بهترين بنده خدا با مترقی ترین قانون اساسي ابدي ـ قرآن كريم ـ تشكيل شد. بيست و سه سال كه در پنجمين سال آن بانوي بانوان جهان فاطمه زهراI چشم به جهان گشود، بيست و سه سالي كه علي(ع) ده ساله، به عنوان اولين مسلمان به او پيوست و سايه به سايه معلم بزرگش، شجره طيبه اسلام را به بار نشاند. بيست و سه سال با 80 جنگ كوچك و بزرگ، با تقديم ده ها شهيد بزرگ چون حمزه سيدالشهدا، با تحمل رنج و آزار و دشواري بي‌شمار. با بدر و احد و خيبر و حديبيه، با فتح مكه و بت شكني‌هاي علي(ع) با ازدواج آسماني فاطمه(س) و علي(ع). به نظر شما چه رازي است در اين كلام آن فرستاده صلح و عدالت كه رنج و سختي خود را جانكاه‌تر از دردهاي همه پيامبران دانست؟! چه سختي هایی در بيست وسه سال بعثت نبوي بود كه زحمت‌ آن از نهصد سال پيامبري نوح بيشتر است؟! جز بنيان گذاري شالوده‌ حكومتي كه بايد در آينده زندگي بشر و به دست فرزند دلبندش مهدي(عج) بهشت را در زمين محقق سازد؟!

* ماه فروماند از جمال محمد (ص)

مولود محبوب خدا و خلق خدا، آنچنان شد كه جمال و جلال خدا را مي‌شد در او ديد! هركس او را مي‌ديد‌ مهرش به دلش مي‌نشست؛ صورت سفيد و درخشان، چشمان نافذ و مشكين، گونه‌هاي برجسته و پيشاني فراخ و قامت معتدل و مردگونه‌اش او را رشك مَلَك ساخته بود.

هنگام رضايت و شادي رخساره‌اش مانند آينه‌اي مي‌درخشيد و به گاه خنده دندان‌هايش مانند دانه‌هاي مرواريد مي‌تابيد. خنده او تبسم بود و عصبانيت چهره‌ زيبايش را گلگون مي‌ساخت اما لبان توحيدي‌اش هرگز به كلامي ناروا ـ حتي كوچك ـ گشوده نشد. آرام، محكم، استوار اما سبك بار و متواضعانه گام برمي‌داشت. چشمانش را بيشتر به زمين مي‌دوخت، نگاهش را بين مردم تقسيم مي‌نمود، در سلام کردن بر همه حتي كودكان سبقت مي‌گرفت .كودكان بيشتر با او احساس راحتي مي‌كردند، فقرا با او زود مأنوس مي‌شدند، نوجوانان وجوانان راحت‌تر جذب او مي‌گشتند. قصه‌راز و نيازش،حكايت معراج حقيقي انسان در عمق ملكوت بود. حرف همه را با تأمل مي‌شنيد و كوتاه و روشن پاسخ مي‌داد، در خانه اوقات خود را به سه بخش تقسيم مي‌كرد؛ زماني با خانواده و مدتي با مراجعات مردم و ساعاتي را با خداي خود خلوت مي‌كرد. به راستي كه: «كان خُلقُه القرآن»؛ آری ! اخلاق او ترجمان عيني قرآن بود.

* او پيامبر اعظم خدا بود

آن گاه كه رهبر فرزانه‌مان سال 85 را به نام رسول اعظم (ص) ناميدند، در اين موضوع انديشيدم كه چرا پيامبر به اين صفت ستوده شد؟ در حالي كه صفاتي چون پيامبر رحمت، عدالت، محبت، و همه از ويژگي‌هاي آن عزيز خداست. چه رازي در اين نام‌گذاري بود؟ به نظرم اين دو نكته آمد. شما نيز مي‌توانيد به نكات بيشتري دست پيدا كنيد

1ـ «اعظم» صفتي است كه معمولاً بيشتر مسلمانان جهان ـ از جمله اهل سنت ـ پيامبر را بدان صفت مي‌خوانند، اين نام با اين وصف نوعي تعميق وحدت و هم نوايي بين همه مسلمانان است. مگرنه اينكه پيام‌بر ما پيام آور وحدت بود و ايام ولادتش (12 ـ 17 ربيع الاول) به سفارش امام عزيزمان هفته وحدت؟!

2ـ او را عظمتي است جاودانه؛ عظمتي كه جلوه‌هاي آن را در وجود منشور گونه آن دُرّ يگانه آفرينش مي‌توان به تماشا نشست. حتماً تا به حال قرآن خوانده‌ايد، هيچ دقت كرده‌ايد كه چرا قرآن ديگر پيامبران را با خطاب‌هايي چون «يا آدم»، «يا نوح»، «يا عيسي بن مريم»، «يا داود» مخاطب قرار داده است اما پيامبرخاتم(ص) را با احترام بيشتر تجليل كرده است؟«يا ايّها المدثّر» «يا ايّها المزمّل» «يا ايّها الرَّسول» «يا ايّها النّبي» و از مسلمانان هم مي‌خواهد پيامبر را با احترام ويژه ای مورد خطاب قرار دهند؟

* جلوه‌هاي عظمت رسول اعظم(ص)

پيامبر عزيزمان ويژگي‌هاي همه پيامبران را داشت، امتيازات همه انبياء را اولوالعزم داشت، اما مزايايي خاص وجود مقدس آن حضرت بود، از اين رو همه انبياء ظهور او را بشارت داده بودند، به همين دليل او «خاتم النبيين» لقب گرفت. اين‌ها فقط جلوه‌هايي از عظمت اوست:

1ـ عظمت دين او كه جهاني و جاوداني است و براي همه و تا هميشه راه گشاست. براي همه مردم و براي هميشه زندگي بشر تا روز قيامت.

2ـ عظمت ره آورد آسماني ـ قرآن ـ كه از همه كتاب‌هاي آسماني كامل تر است.

3ـ عظمت عبوديت و بندگي كه در سوره مبارکه نجم و در داستان معراج به زيبايي آمده است.

4ـ عظمت در اخلاق كه با آیه «و انك لعلي خلقٍ عظيم»

5ـ عظمت در خانواده، به راستي كدام پيامبر اهل بيتي مانند رسول گرامي دارد. و خانه‌اي كه در يك زمان پنج معصوم را در خود جاي داده است؟!

لذا مي‌بينيم او كه سيدالانبياء،كتابش (قرآن) «سيد الكتب» است ، روزش (جمعه) سيد الايام و فرزندانش«سيدي شباب اهل الجنه» و شهرش«سيد البلاد» و امتش «سيد الامم» ناميده مي‌شوند. چقدر خوب است پيامبرمان را اينگونه بشناسيم. به ويژه در عظمت اخلاق او بيشتر بينديشيم، سيره آسماني او را بخوانيم و تا حد توان به آن عمل كنيم. حداقل روزهاي شنبه، خود را مقيد به زيارت آن حضرت نماییم، با ره‌آورد الهي‌اش قرآن انس بگيريم، روان خواني، قرائت، آشنايي با ترجمه قرآن را وجهه همت خودسازيم و با آموزه‌هاي تفسيري قرآن مأنوس شويم.

* بار ديگر محمد صادق قائم منجي!!

مگر از صاحب اين روضه‌ ملكوتي نشيده‌ايم كه «كلّنا محمد؛ همه ما محمديم»! و مگر در زيارت جامعه‌كبيره همه آنها را نور واحد نمي‌دانيم؟ پس چه ايرادي دارد كه بنويسيم و بگوئيم صد و سي و شش سال بعد (سال 83 هـ .ق در مدينه) در همان روز (جمعه) در همان وقت (سحرگاه) «محمد»ي ديگر جهان را به نور وجودش روشن ساخت.

فرزندي كه «جعفر» نام گرفت و «صادق» و «صابر» و «طاهر» و «كامل» لقب يافته و «ابوعبدالله» كنيه گرفت. در بين لقب‌هاي آن حضرت دو لقب شگفت انگيز و رازآلود وجود دارد؛«قائم» و «منجي»! چرا «قائم» و چرا «منجي»؟ دو لقب خاص امام مهدي (عج). آيا اين به خاطر عظمت قيام او در حفظ اسلام ناب نيست؟ آيا او با بنيان گذاري مدرسه فكري شيعه در مدينه «منجي» شيعيان و مكتب شيعه از ضعف و نابودي نشد؟! و آيا تقارن اين دو ميلاد بيان همين حكمت نيست؟ اولين محمد، از مكه برمي‌خيزد و قيام مي‌كند و منجي بشريت مي‌شود و اسلام و قرآن را به ا رمغان مي‌آورد و هشتمين محمد (هشتمين معصوم) از مدينه مي‌تابد، براي حفظ ره آورد جدش قيام مي‌كند و شيعه مذهب آسماني‌اش را نجات مي‌دهد .

شايد نام‌گذاري امام صادق(ع) به «قائم» و «منجي» راز و رمز ديگري هم داشته باشدكه از اين بيان عميق‌تر باشد، مانند آنچه فقيه انديشمند زمان، حضرت آيه الله خامنه‌اي در كتاب كم‌نظیر پيشواي صادق فرموده است، آنجا كه امام صادق(ع) را به زيبايي" مظهر اميد صادق" مي‌نامد. شما را به مطالعه آن كتاب سفارش مي‌كنيم.

* فرزندي پاك از مادري اين چنين

عظمت فرزندي امام صادق(ع) از پدري بزرگ و امامي راستين مانند امام باقر(ع) مانند آفتاب ، روشن است. او نتيجه امام حسين(ع) است و نوه‌ امام زين العابدين(ع). مادرش اما «ام فروه» آن قدر شكوه و عظمت دارد كه فرزندش وي را با الهام از آيه 128 سوره مبارکه نحل اين چنين بستايد:

«مادر من از كساني است كه ايمان آورد و تقواي الهي پيشه ساخت و كار نيك انجام داد و…»

چرا چنين نباشد، او دختر قاسم بن محمد‌‌‌ بن ابي بكر است. قاسم از فقهاي بزرگ مدينه بود، فرزند محمدبن ابي بكر، يار باوفا و مخلص اميرمؤمنان كه با شهادتش پيشواي پرهيزكاران را اندوهگين و گريان ساخت.

* دوراني پر رنج

پانزده سال در كنار امام زين العابدين(ع) سال‌هاي سختي را سپري نمود كه خفقان و ظلم همه جا را فرا گرفته بود، شانزده سال بعد را تحت تربيت پدر بزرگوارش گذراند. سي و یک سالگي‌اش ـ سال 114 هـ . ق ـ آغاز دوران طولاني امامتش بود. سي و چهار سال كه بخشي از آن در دوران اختناق اموي گذشت، و برهه‌اي از آن به علت درگيري بني‌اميه و بني‌عباس، فرصتي طلايي را براي امام به وجود آورد و دوران آخر كه دوباره اختناق سياه بني‌عباس با خلافت منصور دوانيقي حاكم شد. دوراني كه مولاي غريب ما و شما را در سن حدود شصت و سه سالگي، تحت آزار و اذيت‌هاي فراوان قرار دادند، سه بار خانه‌اش را به آتش كشيدند، چندين بار شبانه، با بي‌ادبي تمام او را از سر سجاده عبادت به قصر منصور آوردند و سرانجام آن عزيز خدا و رسول خدا(ص) را در سن شصت و پنج سالگي و در 25 شوال سال 148 هـ . ق به شهادت رساندند. و در كنار ديگر ائمه بقيع به خاك سپردند.

* مظهر اميد صادق

دوران ده خليفه‌ ظالم بني اميه و دو خليفه ستمگر بني عباس (سفاح و منصور) در دعواي قدرت بين اين دو طايفه ستم‌گر، بيست سال فرصتي طلايي براي امام صادق(ع) وجود آورد. فرصتي كه امام(ع) به بازسازي مذهب شيعه پرداخت. آن حضرت راه نجات شيعه و احياء دست‌آورد بعثت و غدير و عاشورا را در انقلاب فکري و معرفتي مي‌دانست. لازمه‌ اين انقلاب بزرگ دو كار عمده بود؛ اول دعوتی فراگير و همگاني از راه تأسيس مدرسه فكري و فقهي شيعه با حضور بيش از چهار هزار شاگرد ـ از همه سرزمين‌ها و همه گروه‌هاي فكري ـ

دوم: تربيت و آماده سازي افراد مستعد و فداكار در تشكيلات پنهاني شيعه.

امام صادق(ع) بذر اميد را دوباره افشاند و به بار نشاند، شيعه با آن امام بزرگ‌ دوباره رشد و نمو ديگري يافت و تبديل به شجره‌اي طيبه شد كه برگ و بار آن در اطراف عالم ثمر داد.

چهار اقدام بزرگ، خطوط اصلی حركت امام صادق(ع) بود:

1ـ تبيين و تبليغ مسئله امامت و مطرح كردن شيعه به عنوان بزرگ ترين مكتب فكري اسلامي.

2ـ تبليغ و تبيين احكام دين به شيوه فقه شيعي كه همه ابعاد زندگي انسان را از گهواره تا گور در برمي‌گيرد.

3ـ ترويج و تبليغ تفسير زلال قرآن به روال بينش شيعي.

4ـ تأسيس و تقويت تشکیلات پنهاني عقيدتي شيعه.

و بدين سان او انقلابي فكري، علمي، معرفتي را پديد‌ آورد كه نه تنها علوم ديني، بلكه تمام علومي كه به نوعي به زندگي بشر مرتبط است، وامدار و مديون او گرديد. وجود شاگرداني مانند جابربن‌حيان پدر علم شيمي فقط يك نمونه است. همچنين مذاهب چهارگانه اهل سنت نيز مديون آن امام همام هستند. چرا كه بزرگترين فقيه اهل سنت، ابو‌حنيفه، زندگي علمي خود را مرهون دو سال شاگردي در محضر امام صادق(ع) مي‌داند و مالك ابن انس دومین پيشواي اهل سنت نيز شاگرد آن حضرت است. احمد حنبل شاگرد مالك است و محمد بن ادريس شافعي شاگرد درس احمد حنبل. و بدين سان مكتب فكري و فقهي اهل سنت نيز به گفته بزرگان ايشان وامدار ششمين امام بزرگ ماست.

* حرف آخر

حرف آخر ما، حرف هميشگي ماست، از جنس دلدادگي و نياز. با كلماتي فقير و محدود كه توان توصيف عظمت شما بزرگان هستي را ندارد اما همه اميد من اين است كه تكيه به عظمت و محبت امام مهرباني‌ها كرده‌ام. بر عنايت دريايي علي بن موسي الرضا(ع) از اينجا ـ مشهدالرضا ـ دل و چشم را آذين بسته‌ام، چشم برگنبد طلايي غريب خراسان دوخته‌ام. قافله دل را به راه انداخته‌ام، با كوله‌باري از اميد. از مشهد چشم دل بسته و ديده باطن گشوده‌ام اينك منم و بين الحرمين مدينه چشمي به گنبد خضراء و چشمي به «جنه البقيع» اين شاخه‌هاي دستان من است، كه يكي به «روضه النبي» و يكي به «جنه البقيع» به نياز آمده است. مي‌گويند در عيدها و شادي‌ها، «عيدي» مي‌دهند، «هديه» نثار مي‌كنند، چقدر من خوشبختم كه از اينجا از «روضه رضوان» بار دل به «مدينه قرآن» برده‌ام و با اميد به عنايت رضوي، عيدي‌ام را از دو مولود بهاري اين ايام مي‌خواهم.

اي همه خوبترين‌هاي عالم!

كودكي را مي‌مانم كه قبل از عيد نوروز، و در آستانه‌آن، «عيدي»اش را مي‌خواهد. اي مظهر جود خدا كه فرمودي: «و انا اجود ولد آدم؛ من بخشنده‌ترين فرزندان آدم هستم.

اي مظهر اميد صادق كه جان را آكنده از اميد مي‌سازي! اينك من در آخرين روزهاي زمستان، در بهار ميلاد شما مي‌خواهم «عيدي‌ام» خانه تكاني دلم باشد. مي‌خواهم اينجا، مشهد در اين همسايگي چند روزه و هم نوايي چند ساعته، از شما بخواهم تا دلم را براي هميشه بهاري كنيد مي‌خواهم پنجره‌ي جانم را به سوي شما بگشايم تا در همواره زندگي‌ام با شما باشم اين مهم ترين آرزوي من است.

فمعکم معکم لا مع غیرکم

الهي آمين



 
سخن ایام (بهاردرزمستان) - Free Blogger Templates, Free Wordpress Themes - by Templates para novo blogger HD TV Watch Shows Online. Unblock through myspace proxy unblock, Songs by Christian Guitar Chords